Coraline
صاحاب وبلاگ (pedip) پارسال یه سایتی به نام coraline معرفی کرد که من زیاد دنبالش نرفتم! ولی چندوقت پیشا بدون هیچ دلیلی یادش افتادمو رفتم کتاب داستانشو خریدم.از طرح روی جلدش به نظرم رسید که باید یه داستان کودکانه و مزخرف باشه/یعنی با دید منفی شروع به خوندنش کردم. ولی... (ولی نداره! وقتی اومدم پست گذاشتم یعنی خوشم اومد ازش دیگه!)

داستان درباره دختری به نام کورالاین است که همراه خانواده اش به خانه ای بزرگ و عجیب اسباب کشی کرده اند.با همسایگانی عجیب تر.
تابستان است و کورالاین در خانه تنهاست. پدر و مادرش به خاطر مشغله زیاد اصلا به او توجهی نمیکنند. همدمانش گربه ای مغرور و همسایه هایش هستند .همسایگانشان هم پیرزن هایی کسل کننده و پیرمردی دیوانه است که با موش ها تمرین موسیقی میکند! او در این اوضاع از پدر و مادرش کمک میخواهد اما آن ها به صراحت میگویند که برای او وقت ندارند. پس او ناچار میشود که با جستجو در خانه بزرگ خود را سرگرم کند. در خانه دری وجود دارد که پشتش دیواری آجریست.تا اینجای داستان چیز غیرمعمولی وجود ندارد. ولی کم کم اتفاقات عجیبی روی میدهند: کورالاین میتواند از آن در بگذرد/آنسوی در انگار خانه خودشان است / ولی نه.یک چیز هایی فرق دارد . مادر و پدرش خیلی مهربانتر شده اند و تمام وقتشان را به او میدهند. مدام به او ابراز علاقه میکنند و خلاصه زندگی شیرین میشود!

ولی یکجای کار میلنگد: مادر و پدر دیگرش و همسایه ها جای چشمشان دکمه دارند/دکمه هایی سیاه و براق. کم کم کورالاین میفهمد که آنجا/یعنی خانه ی دیگرش/تفاوت هایی دارد: همه چیز به نوعی ترسناک است.ترسناک و شوم.
پدر و مادر دیگر از او میخواهند که پیششان بماند ولی این اقامت یک شرط دارد:کورالاین هم باید بجای چشمانش ((دکمه)) بگذارد!
او نمیپذیرد و از آن در به خانه قبلی برمیگردد.ولی میفهمد که پدر و مادرش به طرز عجیبی گم شده اند.
او پس از مدتی سرگردانی میفهمد که برای نجات والدینش باید نزد والدین دیگرش برگردد. همین رویارویی دوباره ماجراهای عجیب-ترسناک و شگفت آور داستان را تشکیل میدهد....

























برشی از داستان:
گربه نشسته بود و متفکرانه خودش را لیس میزد/انگار نه انگار که کورالاین آنجاست.
کورالاین گفت:((خب ما...ما میتونیم با هم دوست باشیم.))
گربه مغرور گفت: ((ما میتونیم گونه های کمیاب خانواده ای از فیل های رقصنده ی آفریقایی باشیم/اما نیستیم.)) بعد نگاه مختصری به کورالاین انداخت و مثل گربه ها گفت: ((دست کم من نیستم.))
کورالاین آهی کشید.
از گربه پرسید: ((میشود اسمت را به من بگویی؟ اسم من کورالاین است.))
گربه آرام خمیازه ای کشید /دهان و زبانش را که به شکل حیرت آوری صورتی بود نشان داد و گفت: ((گربه ها اسم ندارند.))
کورالاین: ((ندارند؟! ))
گربه: ((نه/اسم مال شما آدم هاست چون نمیدانید کی هستید. ما میدانیم کی هستیم برای همین اسم لازم نداریم.))


از کتاب کورالاین که ((نیل گیمن=Neil gaiman )) نویسنده آن است انیمیشنی ساخته شده به کارگردانی ((هنری سلیک=henry selick)) که هم داستان و هم فیلم بسیار پرطرفدار و جذاب بودن.

















برخی اظهارنظرها راجع به داستان:
1- بلند شوید و دست بزنید/کورالاین اصل جنس است. ((فیلیپ پولمن/نویسنده کتاب اشیا تاریک او))
2- فقط نارنیا با باز کردن آن در پا در سفری خیالی نگذاشت و آلیس هم با افتادن داخل حفره خرگوش سفری عجیب و ترسناک را آغاز نکرد/از این در که عبور کنید به عشق-جادو و قدرت خیر بر شر ایمان می آورید. ((U.S.A Today ))
3- داستانی خلاقانه-ترسناک-مخوف و در نهایت مثبت. ((واشنگتن پست بوک ورلد))

برچسب‌ها:
0 Responses

ارسال یک نظر